Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 277 (2665 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
support
U
تحمل کردن
stand
U
تحمل کردن
tolerate
U
تحمل کردن
tolerated
U
تحمل کردن
tolerates
U
تحمل کردن
tolerating
U
تحمل کردن
endure
U
تحمل کردن
endured
U
تحمل کردن
endures
U
تحمل کردن
withstand
U
تحمل کردن
withstanding
U
تحمل کردن
withstands
U
تحمل کردن
withstood
U
تحمل کردن
suffer
U
تحمل کردن
suffered
U
تحمل کردن
suffers
U
تحمل کردن
bide
U
تحمل کردن
sustain
U
تحمل کردن
sustained
U
تحمل کردن
sustains
U
تحمل کردن
undergo
U
تحمل کردن
undergoes
U
تحمل کردن
undergoing
U
تحمل کردن
undergone
U
تحمل کردن
experience
U
تحمل کردن
experiences
U
تحمل کردن
experiencing
U
تحمل کردن
abhide
U
تحمل کردن
dree
U
تحمل کردن
dure
U
تحمل کردن
keep up
U
تحمل کردن
lie down under
U
تحمل کردن
sit down under
U
تحمل کردن
thole
U
تحمل کردن
to bear out
U
تحمل کردن
to give support to
U
تحمل کردن
put up with
U
تحمل کردن
vasbyt
U
تحمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
forborne
U
دست برداشتن تحمل کردن
fan
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
bear
U
تاب اوردن تحمل کردن
bear
U
تقبل کردن تحمل کردن
bears
U
تاب اوردن تحمل کردن
bears
U
تقبل کردن تحمل کردن
stick
U
پیچ درکار تحمل کردن
brook
U
تحمل کردن سازش کردن
brooked
U
تحمل کردن سازش کردن
brooking
U
تحمل کردن سازش کردن
brooks
U
تحمل کردن سازش کردن
force
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
comport
U
جور بودن تحمل کردن
comported
U
جور بودن تحمل کردن
comporting
U
جور بودن تحمل کردن
comports
U
جور بودن تحمل کردن
stomach
U
اشتها تحمل کردن
stomached
U
اشتها تحمل کردن
stomaching
U
اشتها تحمل کردن
stomachs
U
اشتها تحمل کردن
outstand
U
بیشتر تحمل کردن
to champ the bit
U
چیزیرابابی صبری تحمل کردن
to stand the racket
U
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
to suffer a loss
U
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss
U
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to live through something
U
چیزی را تحمل کردن
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
Other Matches
too much of a good thing
U
غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
tolerance
U
تحمل
toleration
U
تحمل
enduringness
U
تحمل
endurance
U
تحمل
longanimity
U
تحمل
good humor
U
تحمل
passiveness
U
تحمل
tolerances
U
تحمل
forbore
U
تحمل کرد
take it
<idiom>
U
تحمل مشکلات
forbearance
U
تحمل امساک
frustration tolerance
U
تحمل ناکامی
intolerance
U
عدم تحمل
tolls
U
تحمل خسارت
fault tolerance
U
تحمل نقص
tolling
U
تحمل خسارت
expected time
U
زمان تحمل
toll
U
تحمل خسارت
tolerator
U
تحمل کننده
intolerable
U
تحمل ناپذیر
weathers
U
تحمل یابرگزارکردن
supportable
U
قابل تحمل
bearing capacity
U
قدرت تحمل
unbearably
U
تحمل ناپذیر
bearable
U
تحمل پذیر
tolerable
U
تحمل پذیر
endurable
U
تحمل پذیر
bearing capacity
U
گنجایش تحمل
insupportable
U
تحمل ناپذیر
intolerancy
U
عدم تحمل
beyond bearing
U
تحمل ناپذیر
unbearable
U
تحمل ناپذیر
tolerable
U
قابل تحمل
defrayal
U
تحمل هزینه
good humouredly
U
با صبر و تحمل
sufferable
U
تحمل پذیر
intolerability
U
تحمل ناپذیری
impossible
[colloquial]
<adj.>
U
تحمل ناپذیر
insufferable
U
تحمل ناپذیر
bearing capacity
U
فرفیت تحمل
beyond bearing
U
غیرقابل تحمل
weather
U
تحمل یابرگزارکردن
weathered
U
تحمل یابرگزارکردن
abiding
U
تحمل کننده
sustainable
U
قابل تحمل
impassibility
U
تحمل ناپذیری
intolerableness
U
تحمل نا پذیری
unsustainable
<adj.>
U
غیر قابل تحمل
gameness
U
طاقت تحمل مصائب
intolerantly
U
بدون تحمل متعصبانه
borne
U
تحمل کرده یاشده
tolerance
U
حدود قابل تحمل
breaking load
U
حداکثر تحمل بار
intolerably
U
بطور تحمل ناپذیر
insufferably
U
بطور تحمل ناپذیر
fault tolerance
U
قدرت تحمل نقص
intolerable
U
غیر قابل تحمل
insupportably
U
بطور تحمل ناپذیر
stress tolerance
U
تحمل فشار روانی
taxpaying capacity
U
تحمل کل بار مالیات
bearingly
U
از روی تحمل و بردباری
tolerably
U
بطور قابل تحمل
tolerances
U
حدود قابل تحمل
bearing
U
قسمت تحمل کننده بار
i am out of p with it
U
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
at the top of one's bent
U
تا انجا که می توان تحمل کرد
bete noire
U
ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
insufferable
U
تن در ندادنی غیر قابل تحمل
(can't) stand
<idiom>
U
تحمل نکردن،دوست نداشتن
ties
U
عضو تحمل کننده کشش
smooth something over
<idiom>
U
بهتریا قابل تحمل تر شدن
tail boom
U
پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
tie
U
عضو تحمل کننده کشش
transient
U
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
scaleweight
U
وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
unbearable
U
غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
tolerances
U
قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
on line fault tolerant system
U
سیستم تحمل خرابی درون خطی
broad shoulders
U
نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
transients
U
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
unbearably
U
غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
overweight
U
تحمل وزن اضافه از طرف اسب
tolerance
U
قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
The nerves can only take so much .
U
اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to see what
[mettle]
he is made of
<idiom>
U
تا ببینیم او
[مرد]
چقدر توانایی
[تحمل]
دارد
penance
U
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
scale of weights
U
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
to gild the pill
U
چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
eurytopic
U
دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
nobody can take work
[abuse]
indefinitely.
U
هیچ کس نمی تواند کار
[سو استفاده]
را به طور نامحدود تحمل بکند.
puncheon
U
ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
an athlete's body
[circulation]
can take a lot of punishment.
U
بدن
[گردش خون]
یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
brace
U
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
braced
U
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
final setting time
U
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
dual
U
در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
incidence of taxation
U
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
evaporated
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
referred
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
چیزی که عوض داره گله نداره
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com